داستان پیرمرد و جوان نادان

ساخت وبلاگ

سه‌شنبه 14 فروردین 1397 ساعت 12:18

روزی روزگاری در شهری بزرگ جوانی زندگی میکرد. بسیار پرانرژی بود و اشتهای خوبی داشت. همیشه در حال کار کردن و زحمت کشیدن بود، سر ماه که میشد تمام حقوقشو برمیداشت میداد به پیرمرد و خودش فقط کار میکرد و کار.  پیرمرد قصه ی ما پول رو برمیداشت میرفت مسافرت، ولی بهش خوش نمیگذشت جسمش فرتوت و روحش خسته شده بود از اتفاقات ناگوار، بیماری های خودش و عزیزانش و دیدن مرگ عزیزترین نزدیکانش. پیرمرد با پول های مرد جوان هفته ای دو روز با عشقش میرفت مسافرت و رستوران اما شاد نبود، دندان مصنوعی داشت و معده ای پیر و داغون و ذهنی خسته. حتی بوسیدن عشقش دیگر برایش لذتی نداشت، آخرین بار که عشقش رو بوسیده بود (مدل فرانسوی!) دندان مصنوعی اش لغزیده بود و در دهان عشقش افتاده بود و هر دو خجالت زده شده بودند. پیرمرد تابوت میخواست ولی مرد جوان یه حساب بلندمدت برای پیرمرد در بانک باز کرد و انتهای هر ماه هرچه پول در می آورد به حساب پیرمرد میریخت تا خانه ای بخرد و ویلایی مجلل در شمال. مرد پیر خانه ای خرید و ویلایی و خودرویی گران قیمت. چند روز بعد پیرمرد مُرد. خانه، ویلا و خودروی لوکس پیرمرد بین فرزندان تقسیم شد. و حاصل دسترنج و عمر جوان پرانرژی داستان ما هیچ سودی و هیچ لذتی برای پیرمرد فرتوت نداشت. پیرمرد قصه ی ما سال های پیری همان جوان نادان بود!

پ.ن:

داستانِ کوتاهم یه کم مثبت ۱۸ نشده؟ ایشالا فیلتر نشم..

"; } blogsky.ajax.onCommentSubmitFailure = function(e) { document.getElementById("comment-errors-message").innerHTML = e.error; } blogsky.ajax.onCommentRateBegin = function(e) { switch (e.rateType) { case "plus": var commentRatePlus = document.getElementById("comment-rate-plus-count-" + e.id); commentRatePlus.innerHTML = parseInt(commentRatePlus.innerHTML) + 1; break; case "minus": var commentMinusPlus = document.getElementById("comment-rate-minus-count-" + e.id); commentMinusPlus.innerHTML = parseInt(commentMinusPlus.innerHTML) + 1; break; } } blogsky.ajax.onCommentRateFailure = function(e) { switch (e.rateType) { case "plus": var commentRatePlus = document.getElementById("comment-rate-plus-count-" + e.id); commentRatePlus.innerHTML = parseInt(commentRatePlus.innerHTML) - 1; break; case "minus": var commentMinusPlus = document.getElementById("comment-rate-minus-count-" + e.id); commentMinusPlus.innerHTML = parseInt(commentMinusPlus.innerHTML) - 1; break; } var commentRateErrorMessage = document.getElementById("comment-rate-error-message-" + e.id); commentRateErrorMessage.innerHTML = e.error; commentRateErrorMessage.style.display = "block"; setTimeout(function () { commentRateErrorMessage.style.display = "none"; }, 3000); } function insertCommentSmiley(smiley) { var inputComment = document.getElementById("Idea").getElementsByTagName("TEXTAREA")[0]; blogsky.general.insertAtCursor(inputComment, smiley); } document.onclick = function (e) { if (e.target.id != "smiley-button") { var smileyBox = document.getElementById("smiley-box"); if (smileyBox != null) smileyBox.style.display = "none"; } } دست نوشته ها...
ما را در سایت دست نوشته ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : esunray8 بازدید : 62 تاريخ : شنبه 1 ارديبهشت 1397 ساعت: 16:58